سیستم مدیریت پورتال پایگاه خبری نشاط شهر

تاریخ انتشار: 1400/8/4 11:06:03

دنیای خاکستری ۱۳ نوزاد!

زیر پوست شهر خانه‌ای آجری رنگی وجود دارد که هزار قصه پر غصه را در خود جای داده‌ که داخل این خانه مراقبین و مربیانی در نقش مادریارانی هستند که بی‌شک گفتنی‌ها و شنیدنی‌های آن ها به اندازه یک کتاب حرف است.

شناسه خبر: 11900

به گزارش نشاط شهر به نقل از ایسنا، کمی مانده به بلوار بعثت و در ۱۸ متری قهرمان، کنار خیابان، ساختمانی است که تقریباً اسمش برای همه آشناست،"بهزیستی شهرستان همدان"، ساختمانی که شاید بارها و بارها و خیلی ساده و بی‌تفاوت از کنار آن گذر کرده‌ایم، شاید اصلاً کسی نداند که در این مرکز خانه‌ای برای کودکان و نوزادان بی‌سرپرست یا بد سرپرست به نام "شیرخوارگاه عترت" وجود دارد.

بعد از هماهنگی با بهزیستی همدان، ظهر یکی از روزهای پاییز، راهی شیرخوارگاه عترت می‌شوم بعد عبور از کنار ساختمان اداری بهزیستی به حیاط پشتی می‌رسم که با درختانی کهن پوشیده شده و سرسره‌ای رنگ و رو رفته به‌عنوان تنها نشانه‌ای از زندگی کودکان در اینجا رخ می‌نماید .

 شیرخوارگاه عترت، مأمن کودکانی است که از آغوش پرمهر مادر و دستان نوازشگر پدر محروم هستند ولی از محبت‌های بی‌شائبه مربیان و مراقبینی دلسوز برخوردارند. این خانه پذیرای مهمانانی موقت و شاید هم دائمی از بچه‌های بد سرپرست و بی‌سرپرست تا کودکان سرراهی است.

طبقه دوم جایی است که کودکان یک‌ماهه تا سه‌ساله در آن زندگی می‌کنند، کودکانی که هرکدام داستانی دارند، یکی پدر دارد و یکی مادر، یکی اصلاً پدر و مادر ندارد، برخی هویتشان مشخص است و اسم دارند، برخی حتی آن را هم ندارند و از کل دنیا اسمشان هم مستعار است، یکی از آن‌ها بد سرپرست است و ... آن‌ها اما در عین متفاوت بودن  دو ویژگی مشترک دارند و آن اینکه با حکم قضایی به این مرکز می‌آیند و با حکم قضایی هم می‌روند و هیچ‌کدامشان طعم مهر مادری را نچشیده و امنیت در آغوش پدر را حس نکرده‌اند.

 از پله‌ها که بالا می‌روم به راهرویی با ویترین‌هایی پر از عروسک‌های رنگارنگ و دو تابلوی نقاشی کودکانه روبرو می‌شوم که ورودی مرکز است، چند کفش زنانه و بچگانه درست در ابتدای پله‌ها کنار هم چیده شده، من هم کفش‌هایم را درمی‌آورم و از پله‌ها بالا می‌روم تا به آنجا برسم.

 وارد بخش اصلی نگهداری کودکان می‌شوم دو خانم با فرم‌های کالباسی به‌عنوان مربی و دو خانم مراقب با مانتوهای زرشکی‌رنگ و نگاهی مهربان به استقبال می‌آیند و یکی از آن‌ها که از بقیه جوان‌تر است همراهم می‌شود تا قسمت‌های مختلف آنجا را نشانم دهد و تجربه‌هایش از زمان فعالیتش در این مرکز را برایم تعریف کند.

مادر یاران نیز که درواقع تأثیرگذارترین فرد در زندگی کودکان هستند به‌صورت شیفتی همراه کودکان هستند و این چرخه به‌صورت مرتب تکرار می‌شود تا کودکان خلائی احساس نکنند.

خانم میرزایی مربی ۴۰ ساله شیرخوارگاه عترت است که ۱۸ سال سابقه کار در بخش‌های مختلف بهزیستی را داشته و در حال حاضر دو سال است که به این مرکز منتقل‌شده و اتاق صورتی‌رنگی پر از اسباب‌بازی‌های مختلف را نشانم می‌دهد و می‌گوید: کودک پس از پذیرش در مرکز، چند روزی در اتاق قرنطینه نگهداری می‌شود و ازلحاظ بیماری‌های مختلف غربالگری کامل شده و بعد از طی این مرحله پروسه نگهداری کودک بر اساس سنی که در آن قرار دارد آغاز می‌شود و اکنون دو نوزاد که هفته گذشته به شیرخوارگاه تحویل داده‌شده‌اند در این اتاق نگهداری می‌شوند.

این مربی دلسوز بابیان اینکه وقتی کودکان زبان‌باز می‌کنند من را مامان صدا می‌زنند، می‌افزاید: بعد از ورود به شیرخوارگاه و نوزادان و کودکان دوست‌داشتنی که در این مرکز حضور داشتند کم‌کم به اینجا علاقه‌مند شدم و سعی کردم کار خود را به بهترین نحو انجام دهم البته تمام مربیان و مراقبین شیرخوارگاه همه چشم و گوش هستیم تا مراقب بچه‌ها باشیم.

واگذاری کودکان به خانواده‌ها شیرین‌ترین خاطره‌ی حضور در شیرخوارگاه

وی شیرین‌ترین خاطره خود را واگذاری بچه‌ها به خانواده‌ها و بدترین خاطره را ارجاع کودکی به این قسمت می‌داند و ادامه می‌دهد: ما در شیرخوارگاه به‌عنوان مربی کار می‌کنیم و با آموزش‌های پرستاری که گذراندیم داروهای بچه‌ها را می‌دهیم و مراقب سلامت کودکان هستیم و در صورت نیاز به پزشک مرکز خبر می‌دهیم همچنین بر روی شیر بچه‌ها و مقدار غذای آن‌ها نظارت می‌کنیم و کودکان را در آغوش می‌گیریم و با بزرگ شدن آن‌ها تشخیص می‌دهیم که اکنون نیاز به ارتباط چشمی و اسباب‌بازی‌های رنگی دارند تا کم‌کم مهارت‌های مختلف را کسب کنند.

نگهداری ۱۳ کودک در شیرخوارگاه عترت همدان

میرزایی اتاق دیگری را نشان می‌دهد که عروسک‌هایی از دیوار آن آویز شده و چندین تخت خالی در این اتاق قرار دارد و اضافه می‌کند: درصورتی‌که تعداد نوزادان ارجاعی به شیرخوارگاه زیاد باشد از این قسمت هم به برای نگهداری آن‌ها استفاده می‌کنیم که در حال حاضر ۱۳ کودک در این مرکز نگهداری می‌شوند که بزرگ‌ترین آن‌ها حدود ۱۶ ماهه است و کودکان از بدو تولد تا ۳ سالگی در اینجا زندگی می‌کنند که بعد از اتمام سه سال یا خانواده‌ای سرپرستی آن‌ها را قبول می‌کند یا به بخش‌های دیگر بهزیستی فرستاده می‌شوند.

در اتاق دیگر که مخصوص نگهداری نوزادان است کودکی یک‌ماهه مدام گریه می‌کند و بی‌قرار است که به گفته مربی تشنج کرده و شرایط خوبی ندارد  و کم‌کم با ادامه گریه او صدای دیگر نوزادان نیز بلند می‌شود و میرزایی درحالی‌که به سمت یکی از آن‌ها می‌رود تا آرامشان کند می‌گوید: پروسه نام‌گذاری در این مرکز به این شکل است که به انتخاب مربیان یا مسئولان شیرخوارگاه یک اسم برای کودکان انتخاب‌شده و سپس طبق استعلام گواهی ولادت و با معرفی بهزیستی اگر اسم پدر و مادر نداشته باشد، یک فامیلی فرضی برای کودک انتخاب‌شده و شناسنامه‌ای برای آن‌ها صادر می‌شود و هنگامی‌که خانواده‌ای این کودکان را به سرپرستی قبول کند با اسم موردنظر خود برای او شناسنامه می‌گیرد.

مهر و محبت مربیان جایگزین محبت خانواده نمی‌شود

این مربی مهربان بابیان اینکه ما هر کاری هم که در شیرخوارگاه انجام دهیم نمی‌توانیم کمبود این کودکان را جبران کنیم چون خانواده و مهر و محبت آن‌ها چیز دیگری است تصریح می‌کند: اکثر بچه‌ها سن دقیقی دارند و از بیمارستان به شیرخوارگاه فرستاده می‌شوند و تنها برای نوزادان سرراهی که نیروی انتظامی آن‌ها را پیداکرده و به اینجا می‌آورد ممکن است سنشان به‌طور دقیق مشخص نباشد.

مراقبت از کودکان استرس بالایی دارد

اتاق صورتی دیگر با تخت‌های بزرگ‌تر و آویزهای عروسکی مربوط به کودکان ۲ تا ۳سال است که فعلاً خالی است و میرزایی بابیان اینکه استرس این کار خیلی بالا است و باید خیلی مراقب بچه‌ها باشیم تا به‌سلامت و با روانی آسوده بزرگ‌شده و اینجا را ترک کنند می‌افزاید:خوردن شیر و غذا و سایر کارهای آن‌ها ساعت مشخصی دارد و بسته به سن کودکان با اسباب‌بازی‌های مختلفی بازی می‌کنند و بعد از یک سنی اعضای بدن  و نقاشی با مداد رنگی را به آن‌ها آموزش می‌دهیم  و برایشان شعرهای کودکانه و لالایی می‌خوانیم.

 

پایین‌ترین حقوق بهزیستی متعلق به مربیان و مراقبین شیرخوارگاه است

وی بابیان اینکه مسئولان به‌ندرت از شیرخوارگاه بازدید می‌کنند تصریح می‌کند:پایین‌ترین حقوق بهزیستی متعلق به مربیان و مراقبین شیرخوارگاه است و مزایایی برای این کار در نظر نمی‌گیرند و نسبت به کارکنان بخش اداری حتی با یکسان بودن مدرک تحصیلی اختلاف حقوق زیادی داریم و در دوران تعطیلات همگانی دوران کرونا هرروز اینجا بوده و از بچه‌ها مراقبت می‌کردیم و مربیان و مراقبین برای انتقال آرامش به این کودکانی که از محبت خانواده محروم هستند و محبت ما تا حدودی جایگزین آن می‌شود نباید دغدغه مالی داشته باشیم و استرس و اضطراب شرایط زندگی خود را به این بچه‌ها منتقل کنیم.

کاش از ابتدا در شیرخوارگاه استخدام می‌شدم

فرشته قیاسی منظر مربی مهربان دیگری است که قبلاً در قسمت‌های اداری شهرستان بهار مشغول به کار بوده و به درخواست خودش از سال ۹۳ به این مرکز منتقل‌شده است بابیان اینکه اگر می‌دانستم کار کردن در شیرخوارگاه تا این اندازه شیرین است از ابتدای استخدام به اینجا می‌آمدم می‌گوید:هرروز از ۷ ونیم صبح با عشق کار خودم را در اینجا شروع می‌کنم و ساعت ۲ بعدازظهر شیفت من تمام‌شده و همکاران شیفت شب مرکز را تحویل می‌گیرند، ما در اینجا تمام‌وقت خود را با نوزادان و کودکان نوپا می‌گذرانیم و دیدن صحبت کردن،سینه‌خیز رفتن،چهار دست‌وپا راه رفتن و راه افتادنشان برایمان پر از ذوق و حال خوب است.

وی بابیان اینکه تمام خاطرات اینجا شیرین بوده اما مریض شدن بچه‌ها و بستری شدن آن‌ها در بیمارستان اتفاقی تلخ است اضافه می‌کند:در حال حاضر کودک چندماهه‌ای در شیرخوارگاه نگهداری می‌شود که مشکل انسداد روده داشته و عمل باز انجام داده و شرایط سختی دارد و در هنگام مراقبت به‌دقت زیادی نیاز دارد همچنین در زمان واکسن من آن‌ها را به مرکز بهداشت می‌برم و خیلی از کارهایی که وظیفه شغلی من نیست را با عشق فراوان برای این بچه‌ها انجام می‌دهم.

این مربی با چشمانی که مهربانی در آن‌ها مشخص است بابیان اینکه این کار اصلاً هیچ سختی ندارد ادامه می‌دهد: هنگامی‌که سن بچه‌ها بالا می‌رود وابسته می‌شوند و سخت این مرکز را ترک می‌کنند و چند وقت پیش کودکی بانام محمد در اینجا بود که من شعر توپ سفید را برای او و می‌خواندم و محمد هر وقت مرا می‌دید با لحن کودکانه‌ای می‌گفت مامان توپ و می‌خواست که این شعر را برایش بخوانم.

قیاسی با یادآوری شیطنت‌های کودکان مانند خورده شدن شیشه شیر نوزادان توسط کودکان نوپا لبخندی زده و می‌گوید:درست است این کودکان از ابتدای تولد خود مادر را حس نکرده‌اند، اما آن‌ها هم مثل سایر کودکان وقتی به سن خاصی می‌رسند، کلمات مختلف را برای آن‌ها هجی می‌کنیم و آموزش می‌دهیم و همانند همه کودکان نخستین کلمه‌ای که به آن‌ها یاد می‌دهیم، مامان و باباست همچنین خواسته ما خوشبختی بچه‌ها است و وقتی خانواده‌ای سرپرستی آن‌ها را قبول می‌کند لحظه بسیار شیرینی است چراکه به آغوش خانواده می‌روند و با مهر و محبت پدر و مادری بزرگ می‌شوند.

کار کردن با بچه‌ها عشق خالص است

ظهر شده و وقت شیر خوردن بچه‌ها است خانم شهین صادقی مراقب ۵۰ ساله‌ای است که نوزادی چندماهه را در آغوش گرفته و با شیشه به او شیر می‌دهد با مهر و محبتی که از لحن صدایش پیداست می‌گوید: کار کردن با بچه‌ها عشق خالص است و تا حدی به این کار و کودکان وابسته شده‌ام که حتی از مرخصی‌هایم نیز استفاده نمی‌کنم و طاقت دوری آن‌ها را ندارم و هرروز صبح با شوق فراوان سرکار می‌آیم.

با تمام وجود آماده خدمت به کودکان و نوزادان هستم

وی بابیان اینکه از ۲۶ سال پیش در فروشگاهی زیر نظر سازمان بهزیستی مشغول شدم و۱۸ سال پیش به شیرخوارگان آمده‌ام و تک‌تک لحظاتی که در اینجا سپری کرده‌ام برایم لذت‌بخش و شیرین است می‌افزاید:کار مراقبین در شیرخوارگاه حمام کردن نوزادان و کودکان،شیر دادن و نظافت بخش است و در ۱۸ سال گذشته از شروع فعالیتم در شیرخوارگاه تمام سختی‌های آن را پذیرفته و با تمام وجود آماده خدمت و محبت به نوزادان و کودکان بی‌سرپرست یا بد سرپرستی هستم که در اینجا زندگی می‌کنند.

این مراقب دلسوزانه کودک دیگری را در آغوش می‌گیرد و با بغضی آشکار می‌گوید تمام خاطرات شیرخوارگاه و بچه‌ها شیرین هستند اما چند سال پیش نوزادی را به اینجا آوردند و مشکلات زیادی داشت و با شلنگ به او شیر می‌دادیم که متأسفانه یک روز صبح حالش بد شد و بعد از انتقال او به بیمارستان فوت کرد.

 مسئولان صدای ما را بشنوند

صادقی درباره حقوق و مزایا بیان می‌کند:در این ۲۶سالی که در بهزیستی مشغول به کار هستم به‌صورت قراردادی کار می‌کنم و حقوق ما نصف حقوق کارکنان رسمی است و از مسئولان می‌خواهم صدای ما را بشنوید و بعد از ۲۶ سال قراردادی بودن بالاخره ما را رسمی کنید.

پر کردن تنهایی در شیرخوارگاه

مرضیه مهربان جو مراقب مهربانی که همسرش فوت‌شده و بچه‌هایش نیز ازدواج‌کرده‌اند و تنهایی‌اش را اینجا در شیفت‌های شب با نگهداری و مراقبت از نوزادان و کودکان بی‌سرپرست یا بد سرپرست پر می‌کند اظهار می‌دارد:۲۷ سال سابقه کاردارم که ۶ سال آن را مهدکودک مشغول بوده و ۲۱ سال دیگر را در شیرخوارگاه فعالیت کردم.

این مراقب مهربان که سادگی از صورتش پیداست و در جواب سؤال‌هایم مدام لبخند می‌زند می‌گوید:شیفت شب اینجا از ساعت ۲بعدازظهر شروع می‌شود تا ساعت ۸ صبح روز بعد که ساعت کاری آن زیاد است و شب‌ها از کودکان مراقبت می‌کنیم و واقعاً بچه‌ها را دوست داشته و از کنار آن‌ها بودن لذت می‌برم.

شغلی سرشار از شیرینی

وی بابیان اینکه بعضی از کودکان حدود سه یا چهار ماه در اینجا می‌مانند و سپس آن‌ها را به فرزندخواندگی قبول می‌کنند می‌افزاید:شغل ما سرشار از شیرینی است و ما بزرگ شدن و راه افتادن کودکان ما ذوق می‌کنیم و سختی و استرس این کار را فراموش می‌کنیم و به‌طورکلی ارتباط با کودکان نمی‌تواند سختی چندانی داشته باشد اما ۱۸ ساعت شیفت شب سنگین است و جمعه‌ها و روزهای تعطیل ما باید به‌صورت ۲۴ ساعتی اینجا باشیم.

مهربان جو بیان می‌کند:حقوقی که می‌گیریم به‌اندازه کاری که انجام می‌دهیم نیست و قبلاً هر سه ماه یک‌بار یک‌میلیون و ۲۰۰ هزار تومان حق شیرخوارگان به ما پرداخت می‌کردند اما آن‌هم دو سالی است که قطع‌شده است.

 شور و شوقی شیرخوارگاه را فراگرفته و مراقبین و مربیان مانند مادرانی نگران مدام دررفت و آمد بودند تا نوزادی ۴ ماهه به نام سبحان را آماده کنند و لباس‌های قشنگی که خانواده جدیدش برایش خریده بودند را به او بپوشانند و شیشه شیر جدیدش را پر کنند تا مبادا در راه گرسنه‌اش شود و آن‌ها این روز را یکی از بهترین روزهای حضورشان در شیرخوارگاه می‌دانستند چراکه نوزادی را به خانواده جدیدش تحویل می‌دادند و برایش آرزوی خوشبختی می‌کردند.

و بعد از دقایقی که برای مربیان و مراقبین پر از بغض و خوشحالی بود مادر و پدر خوش‌ذوق سبحان عزیز از راه رسیده و با رد شدن از زیر قرآن و گرفتن عکسی یادگاری کودک را با خود بردند تا سبحان چراغ خانه‌شان را روشن‌تر از قبل کرده و آن‌ها نیز حامی این کودک در مسیر پر پیج و خم زندگی باشند.

انتهای پیام/ص


ارسال نظرات

*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست

* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.

* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.

نام:
ایمیل:
کد امنیتی:
* نظر:
سیاسی