سیستم مدیریت پورتال پایگاه خبری نشاط شهر

تاریخ انتشار: 1402/2/15 23:08:33

در باب اتحاد و همدلی مردم شهر بهار

چند روز پیش بود که به طور اتفاقی دیدم مثل همیشه مرحومی در بالای دستان پاک مردم بهار در حال تشیع است وچه صف طولانی؛ و حضور پرشور مردم از اقشار و کسبه ی مختلف در آن مشهود بود. باید سرِ ارادت بر آستان این مردم نجیب فرود آورد و باید قدر این مردم بی ادعا و هوادار و همراه و غمخوار را دانست.

شناسه خبر: 13333



در زمان حضرت موسی(ع)گروهی بودند سرکش و نا فرمان که به هیچ طریقی پیروی حضرت موسی(ع)نمی کردند. حضرت نیز برای آنان عذابی الیم طلبید. خداوند نیز وعد داد تا یک هفته ی دیگر عذاب خود را برآنان نازل کند. و موسی(ع) وعده ی عذاب را به اطلاع قوم و گروه رسانید و در مقابل، آن قومِ لجوج چون اوضاع را چنین دیدند؛ دست به دست هم دادند و متحد و متفق و یک دل، تمام داشته های خود را از خوردنی و نوشیدنی همه را بالسویه  بین هم تقسیم کردند تا بیشترین مقاومت و کمترین آسیب را در برابر عذاب الهی داشته باشند! "یا بقای همه یا فنای همه!"
اما وقتی زمان موعود فرا رسید و از عذاب الهی خبری نشد موسی(ع) از خداوند پرسید:  قوم میگوید: پس چه شد عذابِ وعده داده شده !؟
خداوند جوابی را به موسی(ع) داد که می تواند بسیار قابل تامل و قابل توجه برای بهاری های عزیز و شریف باشد.
جواب این بود: ای موسی من چگونه می توانم امتی را گرفتارِ عذاب نمایم که این چنین شگفت انگیز باهم، همدل و هم صدا و متحد و متفق گشته اند!؟ من امتِ متحد را دوست دارم و هرگز عذابشان نمی دهم!اگرچه اتحادشان علیه من باشد!  ای موسی به قوم بگو خدا شما را به خاطر اتحاد تان بخشید!!
بهاریهای معزز و قدرشناس و متحد! این پاداش اتحاد منفی و منفور است!پاداشِ اتحادِ ایستادن در مقابل خدای متعال است! حال ببینید به اتحادِ مثبت شما به اتحاد سفارش شده ی خودش چه جزا و پاداشی خواهد داد و شما چقدر در نزد خدا محبوبید که در شادی ها و تنگناهای زندگی یار و یاور همدیگرید و هوای همسایه های دور و نزدیک و هوای هم محلی ها و همشهری های خود را دارید.درود خدا بر شما!

به حتم شماهم تجربه کردید که چگونه گاهی آدم  بعد از یک روز کاری، خسته و عرق کرده و خاک گرفته زیر دوش حمام قرار می گیرد و در حالی که گرمی آب، تنِ خسته ی او را را نوازش می دهد با خود زمزمه می کند و  می گوید:
اگر خداوند بر فرض محال هیچ نعمتی و خلقتی نداشت وجودِ همین آب، شُکر را بر او واجب می کرد.
درحق مردم با وفای شهر بهار هم به جرئت می توان گفت:اگر مردم شریف و لایق و شایسته ی بهار هیچ خصلت پسندیده ای نداشته باشد، و فقط همین یک صفتِ خداپسندانه و مردانه وهمین مرام و معرفت انسانی و اخلاقی را داشته باشد؛خشنودی ورضایت از این مردم را بر هرانسانِ بی غرضی واجب می کند!!  البته که مردم غیرتمند شهر بهار صفات و خصایل ارزشمندی هم دارند که بر شمردن تک تک آن ها در این وجیزه نمی گنجد به همین روی بر آن شدیم که در این مقالِ کوتاه فقط به مرام و معرفتِ اتحادشان و یار و یاور هم بودنشان اشاره ی مختصری داشته باشیم وبرآن بنازیم.
چند روز پیش بود که به طور اتفاقی در آرامستان و به بیان معروف و معمول خودمان "سرخاک" بودم،دیدم مثل همیشه مرحومی در بالای دستان پاک مردم بهار در حال تشیع بود وچه صف طولانی؛ و حضور پرشور مردم از اقشار و کسبه ی مختلف در آن مشهود بود. حقیر تصور کردم که باید از خانواده و خاندان بزرگی باشد چرا که افراد غنی و سرشناس و به زبان سهراب سپهری از "ده بالادست" کم در آن حضور نداشتند اما وقتی اطلاعات مرحوم را گرفتم وپی بردم که از خانواده متوسطِ جامعه است باخودم گفتم باید این مردم راستود و تحسین کرد، آفرین گفت به این مردمِ شهر و آفرین گفت به این خصلت شهر!! باید  سرِ ارادت بر آستان این مردم نجیب فرود آورد و باید قدر این مردم بی ادعا و هوادار و همراه و غمخوار را دانست. مطمئن هستم که این مردم کم نظیر وشاید هم بی نظیر به حکم همین صفت و مرام و معرفتشان مورد رضایت و عنایت الهی قرار دارد چرا که از خواب شیرین  واز کار وشغل ارزشمندشان و از وقت گرانبهایشان" وقت و بی وقت " می گذرند تا شاید به میزان ناچیزی از آلام خانواده ی معزّا بکاهند و مدت کوتاهی هم که شده، همدل و همراه و همدرد آنان باشند. و چه صوابی و چه ارجی و چه کار خداپسندانه و انسان دوستانه ای بالاتر از این !  که بی هیچ منتی وبی هیچ چشم داشتی با همه ی مشغله  و کار طاقت فرسایی  که دارند، گرد هم می آیند، تشیع می کنند، تدفین می کنند و تا منزل، صاحبان عزا را همراهی و مشایعت و مورد تفقد و دلجویی خود قرار می دهند! و عجب تر این که هرگز برایشان شاه و گدا فرقی نمیکند! بی خیالی و بی اعتنایی در وجودشان نیست. بشناسند یا نشناسند فقیر باشند یاغنی؛  بحکم ادب و معرفتی که در وجودشان است اگر در تگنای کار ودر شرایط حاد نباشند از کاروان همدلی جا نمی مانند، براستی
که ترجمه ی زیبا و صریح
" واعتصموا بحبل الله جمیعا" همین است و بس! و این آیه شریفه چقدر زیبا بیش از و پیش از هر شهری در آیینه ی مردم شهر بهار جلوه گر می شود! آیا این خصلت پسندیده، جزو مکارم اخلاقیِ سفارش شده ی پیامبر عظیم الشّانِ مانیست!؟ چه مکارم و چه اتحاد و اتفاقی بالاتر ازین که بارها وکرارا در روایات از آن به نیکی یاد شده است.

انصافا در کمتر جایی و کمتر شهری این آدابِ انسان دوستانه واتحاد و همدلیِ عاشقانه و صادقانه و حضور پر شور و همه جانبه را دیده ویا شنیده ایم البته که صف علما و شهدا را جدای این قضیه می دانیم.
به حتم پیش آمده است که در شهرهای دیگر اخصاً بزرگ شهرها دیده باشید همسایه از همسایه بی خبر است و هنگام مرگ یک همسایه، همسایه یا همسایگان دیگر از همراهی صاحبان متوفی غایب می شوند ونهایت لطفشان پس از چند روزی، می شود تکان دادن سریّ وحرکت آرامِ لب ها! جدایی وبی تفاوتی وبی احساسی و بی همدلی از سر هر علت و مشغله ای که باشد از خصایل روح انسانی نیست، چون روح انسانی در لوح آفرینش از جنس یک گوهر آفریده شده و "کنفس واحده" است، به همین جهت باید که همدیگر را درک کنند. بنی آدم اعضای یکدیگرند و از "یک گوهرند" مبینِ همین مطلب است.
وگویی مردم شهر بهار این گوهر ناب اتحاد و همدردی را دروجودشان محکم کرده اند و جزو ملکه ی متعالی و بخشی از زندگی انسانی و اجتماعی خودشان قرار داده اند و این فرهنگ وشعورِ همزیستی و والای خودشان را سالهاست که به منصّه ی ظهور رسانده اند. خوب بیاد دارم که در سال ۱۳۶۵ وقتی سرشماری چند جانبه و به نسبت کاملی صورت گرفت و حقیر نیز نقش جزئی در آن داشتم شهر بهار بعد از همدان و ملایر، سطح بالاتری از فرهنک و تحصیلات را به خود اختصاص داد. و این نشانه ای از فرهنگ دیرینه وریشه دار بهارمان حکایت دارد.
جای شک نیست؛ در شهری که و در میان مردمانی که اساس زندگیِ اجتماعی بر محبت و همدلی و همراهی و اتحاد پی ریزی شده باشد، بحتم حاصل چنین بنایی سعادت و بزرگی و نزدیکی به خداوند خواهد بود. خداوند بر آنان سهل خواهد گرفت وچنان که بر مردم موسی (ع) آسان گرفت!
  بر این اساس زندگی در این شهر لذت بخش و مایه افتخار است حقیر با این که شرایط رفتن از این شهر را به جهت شغلی دارم اما به شهرم به بهارم به اتحادش وبه همه ی خصلت هایش عشق می ورزم و مردمش را دوست دارم. و آن بزرگی هم  که در صحبت هایش می فرمود: غرق هم شدید در دریا  نه در رودخانه ی کوچک! حرف مردودیست! پیشرفت به شهربزرگ  به شغل بالا و شلوغی خیابان ها... ودریای عمیق نیست؛ پیشرفت و فضایل انسانی و اخلاقی را  درکنار رودخانه ی آرام و روان و زلال ودر لابلای اتحاد این مردم با صفا هم می توان دید و چشید!
چاره ی ما نیست بجز اتًحاد
این ره رشد است فنعم الرشاد



و من الله توفیق
دکتر کاظم زارعی


ارسال نظرات

*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست

* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.

* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.

نام:
ایمیل:
کد امنیتی:
* نظر:
اجتماعی، اقتصادی