در شهر ملایر جوانی که مایل به ازدواج باشد، مادر را واسطه قرار میدهد و به پدر میفهماند که موقع زن گرفتن اوست. سپس پدر و مادر، چند نفر از دختران دم بخت را به پسر معرفی میکنند. پس از انتخاب یکی از آنها، به والدین دختر پیغام میدهند که اگر اجازه بدهید برای شبنشینی به خانه شما بیاییم. پس از موافقت والدین دختر، شب پدر و مادر و یکی دو نفر از نزدیکان پسر به خانه دختر می روند و حدود دو سه ساعت به گفت و گو و صحبتهای متفرقه میپردازند. در بین صحبت مادر پسر آب میطلبد و دختر یک لیوان آب میآورد و همین که نزدیک مادر پسر رسید، مادر سرش را نزدیک دختر میبرد و چند کلمهای با او حرف میزند، منظور از این عمل این است که بداند دهان دختر بو میدهد یا خیر. اگر از بستگان داماد خوب پذیرایی شود، نان آن دختر توی روغن است. از این رو پس از بازگشت به قدری از دختر تعریف میکنند که پسر ندیده عاشق شود. در شهر ملایر به این روز، روز «دختر بینی» میگویند و طی آن، روز دیگری را برای خواستگاری تعیین میکنند. ( فراهانی، ۱۳۴۶(
در دهکده «گیان نهاوند» مرسوم است که جوانان نباید بیشتر از بیست سال مجرد باشند. در این روستا به دو طریق دختر و پسر برای یکدیگر انتخاب می شوند . طریقه اول، ناف بری است که به آن «نافه برون» و طریقه دوم، یک جا برداشتن است که به آن «گرد وردار» گویند. در روش اول وقتی در خانوادهای دختری متولد میشود، در لحظه زایمان یکی از زنانی که در کنار زائو قرار دارد و دارای پسری پنج یا شش ساله است و نسبت به آن خانواده علاقه دارد اظهار میکند که نوزاد دختر برای (مثلاًحسن)، پسرم است. از این رو ماما ناف نوزاد را می برد و اینگونه نیت میکند: «به اسم خدا و پنج تن پاک و منزه خدا و ائمه اطهار دین این ناف را می برم به نیت همسری با حسن».
البته او این جملات را زیر لب زمزمه می کند. بعد ناف را میبرد، و همه هلهله و شادی میکنند. بدین منظور که مردم بدانند این نوزاد، عروس آینده فلان خانواده است. فردای آن روز مادر آینده یک عدد دستمال سرخ رنگ به عنوان نشانه به دور سر دختر می بندد و این دستمال نشانه «تسخیر» دختر مورد علاقه است. با گذشت سالها آنها به این سنت و قرار احترام میگذارند و لباس و خرج و مخارج سالانه دختر از همان لحظه اول تا زمان عروسی بر عهده پدر داماد است. عجیب آنکه دو طرف آنقدر به عهد و پیمان خود وفادار هستند که اگر یکی از زوجهها حتی نقص جسمی پیدا کند و یا یکی به اوج شهرت برسد و دیگری به سختی و مشقت بیفتد، باز هم از عهد و وفای خود صرف نظر نمیکنند و عقیده دارند که اگر بر خلاف پیمان روز«ناف بران» عمل کنند، دو طرف در زندگی خیر و خوشی نخواهند دید.
طریقه دیگر، یک جا بردن عروس است که شامل دوران نامزدی کوتاهی میشود. زمانی که جوانی به سن بیست سالگی رسید و خدمت نظام وظیفه را انجام داد، دختر مورد نظر، از سوی پدر و مادرش انتخاب میشود، ولی دختر، خود را تا شب زفاف به پسر نشان نمیدهد و تنها خانواده داماد در طی دوره نامزدی و روزهای جشن مانند عید نوروز و شب چله هدایایی برای خانواده عروس میفرستند.(گیانی، ۱۳۴۹)
شیرینی خوران و تعیین مهریه:
وقتی بزرگان دو خانواده برای بستن قرارداد ازدواج، مثل: خرج، شیربها، مهریه و امثال آن جمع میشوند، قید میکنند که فلان شب را برای «قندخوران» انتخاب کنند. با انتخاب این شب، صبح آن روز یک رأس گوسفند، یک گونی آرد و یک کیسه قند همراه با مقداری شیرینی، برنج و روغن حیوانی را چند زن و مرد آبادی با هلهله و شادی به خانه عروس میبرند. سپس در آن شب افراد دو خانواده و اقوام آنها گرد هم جمع میشوند و شادی میکنند. سپس کیسه قند را باز میکنند و یک نفر یک کله قند بیرون میآورد و با قند شکن آن را نصف میکند. بعد نصفه بالای قند را به همراه یک قاب برنج پخته و مواد خوراکی آن مجلس روی دیس میگذارند و روی آن را با پارچهای میپوشانند و به خانه داماد میبرند، زیرا داماد حق ندارد تا زمان اجرای مراسم «پاگشا» به خانه عروس برود) همان، ۱۳۴۹( در قلعه استیجان تویسرکان، صورت مخارج یک عروس که پدر داماد به عنوان شیر بها به پدر عروس میدهد، عبارت است از: ده هزار ریال پول نقد، سه راس گوسفند، حدود هشتاد کیلو گندم یا آرد، پنج من قند، سه کیلو چای، پنج کیلو شیرینی، چهار کیلو روغن اعلاء ، شش کیلو برنج، دو کیلو زرد چوبه ، سه کیلو صابون، پنج کیسه حنا و یک کت مخمل به عنوان خلعت برای مادر عروس. این صورت مخارج در جلسه نامزدی و شیرینیخوران تعیین می شود و از آن به بعد دوران نامزدی دو زوج آغاز میشود. (غلامی، 1348) در ملایر صورت یک سیاهه مهریه به قرار زیر بوده است:
هزار تومان خرج، دو دست کامل لباس شامل یک دست سنگین (گران) و یک دست سبک (ارزان)، دو بار سی منی آرد، دو گوسفند که هر کدام شش من گوشت داشته باشد ، هفت من قند ، شش من برنج، سه کیلو چای، دو من روغن زرد، یک من صابون، یک من نبات، یک من نخود، یک من شیرینی، دو بسته ده تایی کبریت، سه کیلو حنا، یک بشکه بیست لیتری نفت، بیست دانه سیگار؛ از بابت طلا : یک مریمی و یک جفت گوشواره، یک انگشتر؛ و مبلغ سه هزار تومان وجه نقد. (احمد وند، ۱۳۵۰).یک صورت مخارج عروسی در «دره میان سفلی» ملایر نیز به این شرح بوده است: قند سی کیلو، چای اعلاء سه کیلو، گوسفند دو عدد، گندم دویست کیلو، کبریت ده بسته، حنا دو کیسه، صابون یک کیلو، توتون چپق پنج بسته، برنج سی کیلو، روغن گوسفندی هشتاد سیر، سیگار اُشنو ویژه سی بسته، نبات دو شاخه، گوشواره طلا یک جفت، انگشتر طلا یک عدد، لباس دو دست، یک دست سنگین و یک دست سبک، شیربها پانصدتومان، مهریه هزار تومان. (دلفانی، 1349) یک رو نوشت، صورت کامل جهیزیه، متعلق به روستای «همه کسی» شهرستان همدان نیز که مربوط به سال ۱۳۴۶ میباشد، بدین شرح است: (رضا پور، 1347)
به نام خدا
صورت جهیزیه دوشیزه فانوس، صبیه مشهدی علی ذوالفقاری، عروس آقای کربلایی رضاقلی حسینی:
– رختخواب یک دست ۳۵۰ تومان
– یخدان ( صندوق) یک جفت ۸۰ تومان
– چراغ توری یک عدد ۸۰ تومان
– چراغ گرد سوز یک عدد ۷ تومان
– پرده یک جفت ۴۰ تومان
– چوب پرده یک جفت ۱۰ تومان
– وسایل میان یخدان ۴۰۰ تومان
– بقچه حمام و سجاده ۲۰۰ تومان
– لباس داماد ۱۵۰ تومان
– سماور نفتی یک عدد ۱۱۰ تومان
– مجمعه و سینی مسی دو عدد ۱۷۰ تومان
– آیینه بزرگ یک عدد ۷۰ تومان
– ذغال دان و انبر دو عدد ۷ تومان
– قالیچه دو قطعه ۵/۱×۲ متر ۴۵۰ تومان
– سفره نجمه یک عدد ۲۲ تومان
– قند شکن یک عدد ۶ تومان
– انبر یک عدد ۲ تومان
– وسایل سفره ۷۰ تومان
– پشتی دو عدد ۸۰ تومان
– جوراب پشمی سی جفت ۱۵۰ تومان
– کیسه حمام ده عدد ۴۵ تومان
– کیسه پول چهل عدد ۴۰ تومان
– دیگ مسی یک عدد ۵۰ تومان
– قابلمه مسی یک عدد ۲۰ تومان
– جام مسی شش عدد ۱۸ تومان
– طشت حمام دو عدد ۳۷ تومان
– چوب لباسی دو عدد ۱۴ تومان
– جمع مبلغ ۲۴۶۸ تومان تمام
عقدکنان
در گیان نهاوند پس از آنکه شیربها تحویل داده شد ، فردای آن شب خانواده های عروس و داماد برای انجام عقدکنان و خریداری جهیزیه که به آن « نکاح کُنُّو » میگویند، به شهر میروند. این مراسم، بسیار ساده و بیآلایش صورت میگیرد. دو خانواده به شهر که رسیدند، پس از انجام مقدمات عقد مثل آزمایش خون عروس و داماد، نزد محضر دار شیخ میروند و او خطبه را میخواند و عقدنامه آنها را تسلیم میکند. در اینجا، نه عروس و نه داماد حتی یک کلمه با هم حرف نمیزنند و به هنگام گفتن بله از طرف عروس، شخص دیگری به نمایندگی او قبول زحمت میکند. وقتی این مراسم در محل محضر به پایان رسید، دو خانواده برای خرید به خیابان میروند و مرسوم است که داماد برای اقوام عروس تکهای لباس به عنوان خلعتی بخرد. سپس پدر عروس طبق قرارداد قبلی دو عدد صندوق جای اسباب خانه که به آنها یخدو(یخدان) میگویند، برای داماد میخرد که البته داماد باید میوه-جاتی، از قبیل: به و انار در آن بریزد و به دهکده ببرد وآنها را به خانه عروس بدهد تا شب «عروس بران» صندوقها را به عنوان جهیزیه به خانه داماد بیاورند.(گیانی،۱۳۴۹)
پاگشا
همان طور که گفته شد، داماد به هیچ عنوان نمیتواند به خانه نامزدش برود، مگر آنکه مراسم «پاگشو» یا پاگشا انجام شود. میزبان این مراسم، پدر عروس است. او یک شب را انتخاب میکند و به خانواده داماد اطلاع میدهدکه فلان شب چند نفر را به منزل بیاورید، سپس به تهیه وسایل پذیرایی میپردازد. داماد نیز چند نفر از دوستان و اقوام خود را به این مراسم دعوت میکند. آنها ابتدادر خانه داماد جمع میشوند و داماد را به خانه پدر زن آیندهاش میبرند و به شادی میپردازند. سپس داماد هدیهای راکه برای نامزدش آورده است، بیرون میآورد و روی بشقابی میگذارد. این هدیه معمولا انگشتر،گوشواره یا گردن بند طلا است. سپس میهمانان حاضر هر کدام مقداری پول داخل بشقاب میگذارند. از طرف عروس نیز هدیهای مثل حلقه به داماد داده میشود.(همان،۱۳۴۹)
مراسم دستگیران بازی از جمله روابط اولیه بین پسران و دختران آبادی «حسین آباد ناظم» که با هم پیمان زناشویی میبندند؛ مراسم «دستگیران بازی» است که بعد از انجام خواستگاری و عقد-بندان صورت میگیرد. به این صورت که پسر پیش از ظهر یا نزدیک عصر، اطراف خانه دستگیران یا نامزدش کشیک میکشد تا پدر یا برادران بزرگسال دختر برای انجام کاری طولانی خانه را ترک کنند و به محض اینکه مطمئن شد جز دختر و مادرش کسی در خانه نیست، یواشکی از لای در حیاط وارد منزل میشود و یکسر به طرف اتاقی که دختر در آنجاست، میرود. در اینجا وجود مادر دختر نه تنها مانعی برای دستگیران بازی نیست، بلکه با کمک او صحنه دستگیران بازی مساعدتر خواهد شد. زیرا مادر دختر قبلاً او را برای پذیرایی از پسر آماده کرده است. البته این آمادگی به این سادگی نیست، زیرا معمولاً دختران روستایی بسیار با حیا و کم رو هستند و مادر ناچار است بعد از انجام مراسم خواستگاری و عقدبندان با پند و اندرز و به کار بردن بعضی حرفها، به نوعی دختر را راضی کند تا زمانی که داماد برای اولین بار پیش او میآید، ترشرویی نکند و پسر را از خود نراند. در ضمن هر موقع پسر برای دستگیران بازی به خانه دختر میرود، به فراخور حال خود هدیهای هم همراه میبرد و به دختر هدیه میکند.(عبدلی،۱۳۴۸)
جاهل نشان
مراسم «جاهل نشان» یا جهال نشو شب اول عروسی است و به معنی شب مخصوص جوانان است. صبح زود چند نفر از جوانان با تیشه و اره برای تهیه هیزم )هیمه(به صحرا میروند، عده ای نیز برای ساختن اجاق یا «تژگا» آماده می شوند و تعدادی زن نیز به تهیه ظروف آشپزخانه میپردازند. غروب این روز که مقدمات عروسی آماده شد، یک رأس گاو که برای خوراک مهمانان این شب خریداری شده است، در پناهگاهی مانند طویله سربریده میشود؛ به طوری که چشم بیگانه ای به آن نخورد، زیرا معتقدند ممکن است داماد را سِحر کنند. ضمناً خوراک آن شب جوانان، باید دل و جگر همان گاو باشد. در این شب آشپز آماده انجام وظایف خود است و مطربان به نواختن ساز و دهل مشغول میشوند و جوانان نیز پایکوبی میکنند. وقتی تمام جوانان از پایکوبی خسته شدند، هر کدام در جای خود میخوابند، اما حدود ساعت سه یا چهار نیمه شب، ساز زن عروسی در نقطه بلندی مانند پشت بام شروع به نواختن آهنگ شاد میکند که در اصطلاح به آن «سحری» میگویند. این نواختن تا طلوع آفتاب ادامه دارد. پس از صرف صبحانه مردم برای شاد باش یا«مارک با» به خانه داماد میآیند. سپس چند نفر ریش سفید از اقوام داماد یک رأس گوسفند یا گوساله آذینبندی میکنند و یک پارچه زیبا (هراتی) به گردن آن می بندند و آیینهای به نشانه روشنایی به پیشانی او نصب میکنند و به همراه یک گونی آرد به خانه عروس میبرند.(گیانی،۱۳۴۹)
لنگری خوران
درسامن ملایر سه شب بعد از جشن نامزدی، جشنی است به نام «لنگری خوران» که با شرکت عدهای از اقوام عروس وداماد در منزل پدر عروس بر پا میشود. در این مراسم،هنگام صرف شام داماد نباید غذا بخورد تا مگر پدر-زنش یعنی پدر عروس مبلغی پول به او بدهد. آنگاه مشغول شام خوردن میشود. بعد از شام مجمعهای که در آن یک پیراهن، انگشتر، جوراب، ساعت و مقداری شیرینی قرار دارد، جلو داماد میگذارند. داماد پیراهن وجوراب را برای خودش بر میدارد و شیرینی را به میهمانان میدهد وسپس چند قطعه لباس که با خود آورده است با یک عدد کله قند داخل مجمعه میگذارد که برای عروس میبرند. شبِ بعد از این جشن، مرسوم به «حنابندان» است.(ترکیان،۱۳۴۷)
حنابندان
در این شب وقتی خانواده داماد و جوانان همراه او شام خوردند، چند نفر از آن جوانان، داماد را به حمام میبرند. وقتی وارد حمام شدند، سر و دست داماد را حنا میبندند و او را آراسته میکنند. این مراسم با نظم و احترامی خاص انجام میشود به طوری که داماد واقعا احساس غرور میکند. چون تمام جوانان همراه او فقط کارشان رسیدن به سر و وضع داماد است. وقتی وظایف همراهان او تمام میشود به او لباس میپوشانند و آماده بازگشت میشوند. در این هنگام زنان خانواده داماد همراه با چند خنچه که در آن اسفند(اسپند) دود، سبزه، چراغ توری(زنبوری) و آینه قرار دادهاند، با هلهله و شادی به استقبال داماد میروند. در فاصله بین حمام و منزل داماد، خانوادههایی که از داماد توقع دارند یک خنچه سبزه، چراغ، آینه، آب و اسپند دود میکنند و به باحترام او جلوی پایش میگذارند. یکی از همراهان داماد هم باید از این خانواده ها تشکر کند و به کسی که این خنچه را حمل میکند مقداری پول هدیه دهد. خانوادههایی هم که منزلشان در مسیر راه داماد واقع است، روی پشت بام خانه که مشرف به کوچه است به ردیف پنبه دانه میریزند و نفت روی آن می پاشند و آتش روشن می کنند، ضمنا همراهان داماد نیز از آنها تشکر میکنند و عده ای دیگر از این مردم که داماد از کنار منزلشان عبور میکند از بالا، کوزههایی پر از آب به روی داماد میپاشند و معتقدند که آب علامت روشنایی است. در این فاصله جوانان به طور دسته جمعی ترانههای محلی میخوانند. سپس استقبال کنندگان با همان هیجان و شادی، به داماد و همراهان او میرسند و اسپند دود میکنند و گلاب به سر و روی او میپاشند و او را غرق در بوسه میکنند. به این ترتیب داماد را با هیجان غیر قابل وصفی وارد منزل خود میکنند. در این دهکده از بزرگ و کوچک همه با جان و دل در اجرای جزئیات این مراسم میکوشند. وقتی داماد را با تشریفات زیادی وارد حیاط منزل کردند یک تخت آذین بندی شده میآورند و یک صندلی روی آن قرار میدهند، سپس یک جلد کلام الله مجید روی صندلی میگذارند و در اطراف آن سبزه و اسپند دود میکنند و داماد را سه بار دور این تخت میچرخانند بعد او را رو به قبله طوری روی تخت مینشانند که قرآن تقریبا در بالای سرش قرار گیرد. پس از آن همراهان داماد را به صرف چای و استراحت به خانه دعوت میکنند و بعد از آن به رقص و پایکوبی میپردازند. فردا صبح نیز زنان اقوام داماد چند کیسه حنا همراه چند عدد صابون با سبزه و چراغ روشن روی خنچه میگذارند و با آب و تاب فراوان برای عروس میبرند. عروس نیز با چند تن از زنان فامیل خود به حمام میرود که البته تجملات رفتن عروس به حمام هیچگاه مثل تجملات داماد نیست. وقتی ظهر فرا میرسد، مهمانان یا دعوتیها، یکی یکی سر میرسند و شعر های مختلفی میخوانند. نمونهای از اشعاری که زنها در مجلس حنابندان میخوانند، چنین است:
حـنای سـرخ و تازه ـ روی ســرت مـینـازه
موی سرت چـراغان ـ رزق و روزیـت فـراوان
چـنانـکه دستـت وازه ـ عـروس تــر و تــازه
چو گل شوی شکفته ـ دشمنانت باشه گشته
پنجه راستت پنج بچه ـ پنجـه چپ پنج بچه
هـمه کـاکـل زری بـادـ زولـفان یـک وری باد
رنگ حنایت به شادی ـ رزق و روزیـت آزادی
با شوهـرت هزار سـال ـ باشـید شاد وخوشـحال
خوشبخت و خوش سعادت ـ صحیح و هم سلامت
حنابندان مبارک ـ حنابندان مبارک(دلفانی، ۱۳۴۹(غذای این روز مهمانان آبگوشت است که در اصطلاح به آن «گوشت آو» (گوشت آب)، میگویند. این غذا را به این ترتیب توزیع میکنند که برای هر دو نفر که با هم شریک میشوند یک کاسه آبگوشت چرب که در آن مقداری گوشت است، میگذارند. در بعضی مجالس گاهی جوانان برای تفریح، گوشت رفقای همجوار خود را میدزدند و این خود برای آنها نوعی شادی و تفریح است. پس از صرف غذا یک نفر با آفتابه لگن میآید و میهمانان دستهایشان را میشویند؛ زیرا غذا را با دست و بدون قاشق میخورند. سپس یک نفر دیگر با بشقاب بزرگی در دست، از فرد فرد آنها هدیه میگیرد و نام آنها را با ذکر مقدار پول هدیه شده یادداشت میکند. البته میزبان یا صاحب عروسی در کل مراسم عروسی دو وعده غذا به مردم میدهد؛ یکی همین ناهار و دیگری شام. در نتیجه در این مراسم دو مرتبه پول میگیرند که یک مرتبه شامل همه مهمانان میشود و بار دوم شامل اقوام نزدیک داماد میگردد.لباسهایی که رسم است داماد برای عروس و پدر عروس برای داماد میخرد، در غروب این روز با تشریفات خاصی به وسیله زنان فامیل بین عروس و داماد رد و بدل میشود. وقتی لباسهای داماد به وسیله این زنان برای او آورده شد. نوبت به انجام مراسم دیگری به نام تخت نشینی میرسد.(گیانی، ۱۳۴۹(روز حنابندان تقریبا دو ساعت به غروب مانده، هنگامی که زنان طایفه عروس لباسهای داماد را آوردند، جوانان آبادی، داماد را با همان لباسهای ساده خود روی تخت مینشانند. این تخت بدین صورت تزئین میشود که چند عدد کرسی پهلوی هم قرار میدهند و با فرش و پارچههای رنگارنگ آن را آذین میکنند. سپس یک صندلی چوبی روی آن میگذارند و یک عدد فرش زیبا روی صندلی پهن میکنند و دور تا دور تخت را با سبزه و چند شمع روشن، مزین میسازند. بعدا داماد را روی صندلی مینشانند. چون عقیده دارند هر انسان در طول عمرش فقط یکبار داماد می شود و این آرزو را دارد که روزی بتواند روی تخت دامادی بنشیند. عده زیادی از اقوام و خویشاوندان نیز اطراف تخت اجتماع میکنند و به طوری این جشن برای اطرافیان شادی آفرین است که از چشم هر یک اشک شادی فرو میریزد. در گوشهای از منزل مطربان مشغول نواختن میشوند و در گوشه دیگر زنان و دختران جوان دور هم جمع میشوند و با اشعار شادی که میخوانند تمام خوبیهای داماد را بر زبان میآورند و کف میزنند و هلهله میکنند این زنان برای هر چیزی که در اطراف داماد قرار دارد، شعری میخوانند؛ مثلاً همگی دسته جمعی هنگام نشستن داماد روی تخت چنین میخوانند:
دوما، دوما، دوما، دوما تو عزیز خونمی
دور تختت گل بکارم تو بوته رازیونمی
دوما، دوما، دوما، دوما خدا وت بیه کُری
دور تختت گل بکاریم مین تختت یه دری
تخت کیه، تخت کیه زنشه مینجا قلا
تختکه ای شادماده خوشکش بکیم دطلا
این ابیات به این معنی است:
داماد، داماد، داماد شما عزیز خانه من هستیاطراف تختت را گل کاری می کنم تو بوته رازانه من هستی، ای داماد، خداوند به شما پسری بدهد من اطراف تختت را گل میکارم و میان(وسط) تختت را دُر، این تخت مال چه کسی است که در وسط حیاط قرار دارد تخت داماد ماست که می خواهیم آن را غرق در طلا بکنیم. در این آبادی مرسوم است مدتی که داماد روی تخت نشسته است حاکم مطلق اقوام خود محسوب میشود. وقتی داماد روی تخت قرار گرفت، فردی یک جلد کلام ا… مجید بالای سر او قرار میدهد و یک نفر دیگر آینه ای برابر او نگه میدارد. سپس دو نفر دیگر با کمک خودش لباسهای کهنه را بیرون میآورند و به جای آن لباسهای عروسی را که پدر عروس برایش خریده است بر تن او میکنند. به همان شکل که آینه و قرآن را در برابر و بالای سر قرار دادهاند او تمام لباسهایش را عوض میکند؛ به طوری که اشاره شد اقوام داماد او را برای مدت چند لحظه که روی تخت قرار دارد حاکم مطلق فرض میکنند و به او لقب شاه داماد میدهند. سپس دو نفر در طرفین داماد قرار میگیرند که نام آنها وزیران دست راست و چپ است و در دست آنها هر یک چوبی قرار دارد که نوک آن را با پارچه برجسته میسازند چنانکه هر یک به شکل گرز درمیآید و یک نفر دیگر که نماینده داماد و ناطق اوست به دو نفر گرز به دست دستور میدهد که فلان قومش را بیاورند؛ مثلاً میگوید عموی داماد را حاضر کنید آن دو نفر چوب به دست فوری عموی داماد را حاضر میکنند و اگر ممانعت کرد، او را چوب میزنند تا راضی شود. سپس داماد به حکم اجبار مبلغی برای پرداخت به خود معین میکند، عمویش نیز حتما باید دستور را عمل کند و آن مبلغ را بپردازد. این وضع به همین ترتیب ادامه پیدا میکند تا تمام اقوام داماد جریمه شوند. هدایایی که در این جلسه جمع میشود، بسیار کلان است مانند: فرش، گوسفند، گاو، املاک. وقتی جرایم جمعآوری شد به مردم اطراف تخت، سیگار و شیرینی و چای میدهند. بعد از آن چند نفر از جوانان، داماد را با آب و تاب به گردش میبرند. به این گردش که در یکی از محله های سرسبز و خرم دهکده است. در اصطلاح داماد گردان یا «دوماگردو» میگویند. اگر همراه داماد مطرب باشد همه میرقصند و پایکوبی میکنند و اگر نباشد جوانان دسته دسته آواز میخوانند و شادی میکنند. وقتی داماد یک ساعت در گردشگاه ماند، عازم بازگشت میشوند این بار نیز زنان مانند حمام رفتن داماد از او استقبال زیادی میکنند و او را با تشریفات خاصی وارد منزل میکنند. کم کم غروب میشود و به انتظار رسیدن میهمانان یا دعوتیها میایستند.
عروس بران وقتی شب فرا رسید و مهمانان رسیدند و شام به آنها داده شد با اطلاع قبلی که به خانه عروس دادهاند آماده رفتن برای آوردن عروس میشوند. مرسوم است که عروس را سوار بر اسب به خانه داماد حرکت میدهند. ناگفته نماند که مرکب عروس باید مادیان باشد. وقتی وارد خانه عروس شدند برادر داماد جلو میرود و کلاهی سر عروس میگذارد و سپس با یک شال کمری، کمر او ار میبندد و پیش خود میگوید امیدوارم هفت پسر به دنیا بیاوری. البته هنگام بستن کمر عروس باید برادر داماد مقداری پول به او هدیه بدهد. سپس کلاه را برمی دارد و شال را باز می کند و عقدنامه او را جلوی پایش قرار میدهند تا عروس قدم بر روی آن بگذارد. بعد از آن برادر داماد و برادر عروس بازوان او را میگیرند و به طرف در حیاط حرکت میدهند. زن ومرد اطراف او را میگیرند و هلهله و شادی میکنند در حالی که یک زن، آیینهای جلو صورت عروس گرفته است. در این مراسم روی صورت عروس نقاب میاندازند تا کسی صورت او را نبیند. وقتی او را به در حیاط رسانیدند نخست پای راست او را در حلقه رکاب قرار میدهند و او را سوار مادیان میکنند. به همان ترتیب فقط برادر داماد و برادر عروس از دو طرف دهنه مادیان را میگیرند. در این موقع یک نفر به نام چاوش، به فاصله هر قدمی که مادیان برمیدارد شعری با صدای بلند میخواند و حاضران در رکاب عروس با او هم صدا میشوند این اشعار با جواب آن چنین است:
چاوش: بانوی حرم خدا نگهدار تو باد
مردم: آماشاا…
چاوش: شمس و قمر و ستاره رخسار تو باد
مردم: آماشاا…
چاوش: هر جا که می روی الله و محمد و علی یار تو باد.
مردم: آماشاا…
چاوش: برکشد کام زبان بلبل شیرین حرکات فرق سر تا به کف پای محمد صلوات
مردم: اللهم صل علی محمد و آل محمد
چاوش: ازکوچه درآمدی و سیبم دادی
مردم: آماشاا…
چاوش: رنگ خودت سرخ و سفیدم دادی
مردم: آماشاا…
چاوش: آن سیبی که تو به من دادی هنوزش دارم در نقره بگیرم و عزیزش دارم
چاوش: بارالها نشود لال به هنگام ممات هر زبانی که فرستد به محمد صلوات
مردم: اللهم صل علی محمد و آل محمد
به این ترتیب عروس را تا نیمه راه میآورند. وقتی عروس نزدیک خانه داماد میشود برادر عروس جلو عروس را میگیرد و میگوید باید مادر داماد به خوش آمد عروس بیاید از اینرو مادر داماد با مقداری اسپند و آتش ذغال جلو عروس می آید و این اشعار را میگوید:
عروس خانم خوش آمدی ـ قدم روی چشم آمدی ـ باشی عروس دایم ـ باشی صحیح و سالم
صد ساله روز تازه ـ عمر عروس درازه ـ خوش آمدی عروس جان ـ به شادی در این مکان
قدم قدم برداری ـ پات روی چشم برداری ـ عروس عروس شاهان ـ آمدی در این مکان
خودم کنیز دایم ـ شوهرم غلام خادم ـ پسر خدمتگذارت ـ شوهر با بشارت
اگر خبر میداشتم ـ گل ریحان میکاشتم ـ حیف ز دوریت ای گل ـ نداشتم گل و سنبل
که در راهت بکارم ـ به روی پات بیارم ـ عروس خانم مبارک ـ عروس خانم مبارک(دلفائی، ۱۳۴۹ (سپس همراهان عروس و نیز برادرانش سماجت میکنند تا داماد نیز به استقبال بیاید. آنوقت داماد که تاکنون در خانه بوده است همراه چند نفر از جوانان با در دست داشتن یک عدد انار یا مقداری شیرینی در میان مردم که برایش کوچهای تشکیل دادهاند جلو میآید و با غرور انار یا شیرینی را از بالای سر عروس که سوار بر مادیان است پرتاب میکند. پرتاب کردن انار یا شیرینی از بالای سر عروس به این معنی است که همیشه دست من که داماد هستم، بالای سر تو باشد. بعد از آن داماد و همراهان به تندی برمیگردند و بالای پشت بام که مشرف به کوچه است میروند. عروس همانطور در جای خود میایستد تا خواهر داماد هم به استقبال بیاید. در این موقع همه چشمها به دهان خواهر داماد دوخته است که ببینند چه میگوید. او هم جلو میآید و با صدای بلند میگوید: «عروس خوش اموئی سرچش امویی ـ دختِرم کنیزت ـ کُرِم غلامت» یعنی: «عروس خوش آمدی ـ روی چشم من آمدی ـ دخترم کنیزت و پسرم غلامت» در اینجا برادر عروس دهانه مادیان را رها میکند و ریش سفیدان دو طرف «دست خیزش» را از هم میگیرند و همراهان عروس برمیگردند و به این ترتیب عروس را به خانه داماد میبرند.(کیانی، ۱۳۴۹(
راویان
فراهانی، فتح الله، ملایر، ۱۳۴۶.
گیانی، شهاب، نهاوند، ۱۳۴۹.
غلامی، فضل الله، تویسرکان، ۱۳۴۸.
احمدوند، خدامراد، ملایر، ۱۳۴۸.
دلفایی، قنبرعلی، ملایر، ۱۳۴۹.
رضا پورجمور، باقر، همدان، ۱۳۴۷.
عبدلی، مراد، حسین آباد کاظم، ملایر، ۱۳۴۸.
ترکیان، رضا، سامن، ملایر، ۱۳۴۷
انتهای پیام/ص
*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست
* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.
* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.