فردوسی ریشه ی همه ی بدبختی های جامعه را بی عدالتی می داند! به همین خاطر به همه حاکمان و دادگران جامعه گوشزد می کند که فرمان اصلی خداوند بر شما رعایتِ عدالت است! حاکمانی که نخواهند و یا نتوانند؛ داد و عدالت را در جامعه زنده نگه دارند؛ نشانه ی ضعفِ آنان در مردم داری و مردم مَداری است!! او جنس چنین حاکمانِ ضعیفی را از دیوان و اهریمنان می داند نه از آدمیان!!
::: خداوند کیوان و گردان سپهر
::: ز بنده نخواهد به جز داد و مهر
::: هر آن کو گذشت از رَهِ مردمی
::: ز دیوان شُمَر، مَشمُر از آدمی
و نیز متذکر می شود که اگر صاحبانِ قدرت در اجرای عدالت کوتاهی کنند!! حاکمیتشان پایدار نخواهد بود:
::: چنين بود فرمانِ یزدانِ پاک
::: که بیدادگرْشاه؛ گردد هلاک
یعنی؛ دقیقا همانی بر سرشان می آید که پیامبر اسلام(ص) فرموده است: "المُلک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم" حکومت با بی دینی؛ می ماند! اما با ظالم و بی عدالتی محکوم به شکست و هلاکت است!!
و البته به رهبرانِ جامعه این مژده را هم می دهد که اگر روحِ عدالت را برپا دارند و در این امرِ مهم؛ موفق باشند؛ ولایتی آباد؛ و مردمی شاد و با طراوت خواهند داشت؛ و حتی نام و تاج و تختِ خودشان هم به نیکی در دفترِ تاریخ ثبت خواهد شد!!
::: به هر کار، فرمان مکن جز به داد
::: که از داد باشد روان تو شاد
::: به داد و دِهِش گیتی آباد دار
::: دل زیردستانِ خود شاد دار
::: جهان را چو آباد داری به داد
::: بود گنجت آبادوتخت ازتوشاد
::: چنین داد پاسخ که از دادِ شاه
::: درخشان شود فرّ و دِیهیم و گاه
::: چو با داد بگشاید از گنج، بند
::: بماند پس از مرگ نامش، بلند
پس درود خدا بر شهریارانی باد که هواخواه مردم اند و دل مردم را شاد نگه می دارند:
::: ز دارنده، بر جانِ آن کس درود
::: که از مردمی باشدش تار و پود
والبته که فردوسی سخت معتقد است که برقراری عدالتِ حاکمان به دو اصل اساسی وابسته است؛ یکی
صداقت داشتنِ حاکمان با مردمان است! که اگر مزوّر و دروغگو باشند؛ و با مردمشان "رو راست" نباشند؛ حکومتشان به کاستی و تباهی کشیده خواهد شد:
::: سرِ مایه ی مردمی راستی است
::: ز تاریّ و کژیّ ؛ بباید گریست
::: همی مردمی باید و راستی
::: ز کژی کمی آید و کاستی
و دیگر این که؛ مسئولان و مدعیانِ عدالت؛ نباید خودشان را آلوده ی زر و زیور دنیوی گردانند و در مقابل مردم را که به قول امام صادق (ع) "عیالُ الله" و خانواده ی خدا هستند به تحقیر و خواری بکشانند:
::: نباید که مردم فروشی به گنج
::: که برکس نماند سرای سپنج
::: همی مَردمی نزد او خوار شد
::: دلش بُرده گنج و؛ دینار شد
و چه بدا روزی که؛ سکّان دارانِ جامعه از این دو اصل غافل شوند؛ آن وقت است که امیدِ مردم نا امید و دل و جان مردم از حکومت برخواهد گشت:
::: دل و مغز مردم دو شاه تن اند
::: دگر آلت تن سپاه تن اند
::: چو مغز و دل مردم آلوده گشت
::: به نومیدی از رای پالوده گشت
کاظم زارعی
انتهای پیام/ص
*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست
* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.
* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.