در ابتدا معروض بدارم که قصد بنده از این مقالت، مقابله با روحانیت معزز نیست که بنده خود چندین سال در حوزه تدریس داشته و بسیاری از روحانیان گرامی پایان نامه ی خود را با راهنمایی این جانب گذرانده اند و بنده همچنان ارادتم به این لباس به قوت خود باقی است و لیکن چند جمله ای دلسوانه به محضرشان تقدیم می دارم. البته این مطالب می تواند در هم پیچیده ای از کتاب"جوانان از بودن تا نبودن" به تالیف این جانب در سال۱۳۸۲ باشد که امروز با حجم بیشتری از نبودن ها مواجه هستیم! که به چند دلیل از آن اشاره می رود.
همان طور که نمی توان مستقیماً به خورشید نگاه کرد، پیداست که دین را هم نمی شود با دین تبلیغ کرد که کاری بس سنگین و غیر قابل هضم است! بلکه دین را باید با نشانه ها و انعکاساتِ آن به مردم فهمانید! چنان که عظمتِ خورشید را با نور و روشنایی است که می توان درک کرد!
امام حسین(ع) در واقعه ی کربلا به یارانی که سُست ایمان بودند، هرگز با زبانِ دین سخن نگفت! نگفت اگر مرا ترک کنید، جهنم الهی پیش روی شما خواهد بود! فرمودند: هرکس که تمایلی به همراهی من ندارد برود! من عبایم را برسر می کشم تا کسی از رفتن و تنها گذاشتن من شرمسار نشود!! این است رسم تبلیغِ دین!!
و یادمان باشد که حضرت عیسی(ع) چگونه می خواست چوپان را با زبانِ دین هدایت کند که بلافاصله مورد عتاب و سرزنشِ الهی قرار گرفت!
نکته دیگر این که بسیاری از جوانان ما در بیرون از مسجد مانده اند و روحانیتِ عزیز به طور بایسته و شایسته در جذبِ جوانان به سمت خود و به سمت دین و به سمت مساجد موفق عمل نکرده اند! اگر امروزه ده جوان داخل مسجد است، قبول کنیم که صد نفر بیرون از مسجد است!! شاید یک دلیلش این است که به حاضرین در مسجد دلخوش کرده ایم و فکر می کنیم جوانان همانانی هستند! که ما را همراهی می کنند! و برای غایبینِ مسجد، اهمیت و استرس و تلاش لازم را نداریم! به عنوان مثال یک روحانی نباید پنج دقیقه قبل از نماز در مسجد حاضر شود و بلافاصله مسجد را ترک کند و برای نماز بعدی دو باره به مسجد بیاید این شکلِ دینی، نقشِ مؤثری در هدایت نخواهد داشت! بخصوص آن فرصتی هم که در مسجد پیش می آید، ببیشتر از نذیرها و تهدیدها و مجازات های دینی سخن گفته می شود و کمتر از بشیر و بشارت سخن به میان می آید و شاید هم از قابلیت های روانشناسانه و استفاده از حیطه های روانشناختی و روانشناسیِ جوان و نوجوان در بیرون از مسجد از سمت روحانیت بهره برده نمی شود!
حضرت ابراهیم(ع) در هدایتِ قومِ خود مستقیماً به سمت خدا پرستی نرفت! ابتدا عنوان کرد، من خورشید را می پرستم و چون خورشید غروب کرد، فرمودند: نه هرگز ! چیزی را که زوال پذیر است، خدای من نخواهد بود و... بعد ماه را گفت که ماجرای قرانی آن را همگی می دانیم !!
یک نکته ی اساسی دیگر این که نباید دین را برای دین و برای خدا خواست! دین برای مردم و برای سعادت بشریست!! پیامبر گرامی(ص) وقتی برانگیخته شد و سوال شد که برای امّتِ خود چه تحفه آوردی؟! نگفت برای شما نماز و روزه آورده ام! فرمودند: مکارمِ اخلاقی و انسانی را یعنی به جای اخصیّت و انحصاریّتِ دین از عمومیتِ و مردمی بودنِ دین سخن گفت!!
و نکته ی مهم دیگری که می توان مورد تأیید و تأکید قرار داد این است که سایه سیاست بر سرِ دین سنگین تر شده است و آن را تحت الشعاع خود قرار داده است! نمونه ی آن را در همین انتخابات ریاست جمهوری بعینه دیدیم و در شهر خودمان هم شاهد بودیم که بسیار هم آسیب زا شد! نباید یک روحانی دینی سازمان به سازمان شرکت به شرکت و مغازه به مغازه مردم را برای رای دادن به فلان آقای محترم دعوت نمایند! این امر هم وجه ی روحانیت را و هم وجه ی دین را مخدوش می کند! اولاً که وظیفه ی یک روحانی دعوت به مشارکت است نه چیز و کس دیگری!! و ثانیاً این سازمان ها و نهادهاست که باید به دنبال شما باشند! و از شما طلب نظر نمایند.
و نکته ی پایانی این که روحانیت در پاره ای از مواضع از روحانیت دینی بودن در آمده اند و رنگِ اقتصاد ی و شغلی و سیاسی شان غالب بر وظیفه ی لباسشان شده است و تا حدی از عارفیّت دینی فاصله گرفته اند که امید است هر آن چه را که ما را از مقصدِ دینی خود دور می کند از خود دور سازیم. الهی آمین
کاظم زارعی
*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست
* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.
* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.