به گزارش نشاط شهر، این کتاب فرازهايي خواندني از زندگی پسر کربلایی قربانِ آشپز است که ظرف مدت کوتاهی به دلیل فراست و هوش سرشارش، مورد اعتمادترین شخص برای ناصرالدینشاه، صدراعظم و امیرکبیر ایران شد. او در مدتی بسيار كوتاه، تحولات فرهنگی، اجتماعی، سياسي، اقتصادي، نظامي و حتي دينيِ بزرگی را در این سرزمین ایجاد کرد.
امیری که دشمنان و بدخواهان ایران و تشنگان زور و ثروت و قدرت امانش ندادند و دستان پُرتوانش را به رسم استبداد و خودکامگی از دیوار سازندگی مملکت، کوتاه کردند.
در بخشي از كتاب ميخوانيم:
مردم چنان چشم به امير داشتند كه فقط يك بار از زبان امير در قم شنيده بودند كه قليان سفالي چقدر خوب است. همان كافي بود كه ديگر مردم با قليان سفالي حال كنند، نه با قليان انگليسي. نمايندگان روس و انگليس، به نزد امير رفتند و گلايه، كه ديگر تجّار و مردم ايران قليانهاي ما را نميخرند، چرا كه امير به مردم دستور منعِ كالاهاي فرهنگي را داده است و اين خلاف توافق و عهد ماست. امير هم لبخند زد و گفت: «من از قليانهاي شما بد نگفتم، تنها از قليانهاي خودمان خوب گفتم.»
امير آرزوي محدود كردن واردات را در سر داشت. اما حقّ تجارت آزاد و قراردادهاي پادشاهان پيشين با دُوَل خارجه تيرهاي او را به سنگ ميزد. پس شروع به فرهنگسازي كرد. شخصاً جبّههايش را با پارچه ايراني دوخت و دستور داد كه لباس سربازان را نيز با پارچه ايراني بدوزند. مردم چشم به امير، لباسهايشان را با پارچههاي ايراني ميدوختند و دينارهايشان را در بازار براي كالاي ايراني خرج ميكردند. (ص43 و 44)
با کتاب زندگی کنیم...
روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی شهرستان بهار
انتهای پیام/ص
*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست
* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.
* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.