مشخصات کتاب
دایناسورها چرا منقرض شدند
عنوان فرعی: در آیندهٔ شغلی خود برازنده باشیم
نویسندگان: محسن ترابی کمال و راضیه شالبافیان
ناشر: طلایی
چاپ اول: ۱۴۰۱
در مورد نویسندگان:
دوستان عزیزم؛ جناب آقای محسن ترابی کمال و سرکار خانم راضیه شالبافیان را بیش از ۲۵ سال است که میشناسم. هر دوی آنها از فعالان با سابقهٔ فرهنگی شهر بهار هستند که در دههٔ هفتاد فعالیتشان را از انجمن ادبی آیت الله بهاری با سرودن شعر و نوشتن داستان شروع کردند. آنها در سال ۱۳۸۰ وارد زندگی مشترک شدند. در تمام این سالها و با وجود تمام درگیریهای زندگی، هرگز فعالیت در حوزهٔ فرهنگ و هنر را ترک نکردند.
بانو شالبافیان تحصیلات کارشناسی خود را در رشتهٔ اقتصاد و کارشناسی ارشد را در رشتهٔ روانشناسی به انجام رسانده است و حدود بیست سال است که در کسوت پر افتخار معلمی مشغول خدمت به فرزندان این مرزوبوم است.
آقای ترابی کمال تا مقطع دکتری در رشتهٔ مدیریت، با گرایشهای مختلف تحصیل کرده و اکنون مدتی است که مشغول تحصیل در رشتهٔ روانشناسی میباشد. ایشان هم در فعالیتهای مختلف اقتصادی، در بخش خصوصی و دولتی به کشور خدمت کرده است، اما همیشه خود را معلم مینامد و به این موضوع افتخار میکند.
این زوج فرهیخته که ثابت کردهاند همیشه دغدغهٔ فرهنگ و توسعهٔ جامعه را دارند، در دههٔ سوم فعالیتشان، کتاب دلنشینِ «دایناسورها چرا منقرض شدند: چگونه در آینده شغلی خود برازنده باشیم» را منتشر کرده و در دسترس علاقمندان قرار دادند.
این کتاب در یک جمله، دربارهٔ آماده شدن افراد برای ورود به آینده است. به این معنا که در آیندهٔ پر تلاطمی که پیش روی انسانهاست، ما چه مهارتهایی بیاموزیم تا بهترین و مناسبترین جایگاه را در جامعه بهدست آوریم؟
یکی از لذتبخشترین قسمتهای این کتاب علاوه بر اسم جذاب، فهرست متفاوت آن است که به واسطهٔ تخصص ادبی نویسندگان کتاب حاصل شده است:
تیتراژ پایانی که در آغاز آمده
روز و روزگاری پشت کوه قاف
کنکاش لایههای رسوبی در رودخانهٔ زندگی
فالگیر، کفبین، رمال
رباتجان! کار کن من الان برمیگردم
عکس بده، محصول تحویل بگیر
آفتابه لگن فضایی
رقص شنها با باد بیابانی
ای برادر! تو همه اندیشهای
ز گهواره تا گور، محصول
غزال تیزتک، سبک بار میرود
شهرزاد قصهگوی درون
معجون کیمیاگری
این عناوین، بخشی از تیترهای کتاب است که به صورت نمونه انتخاب شده، عناوینی که مخاطب را مجذوب میکند تا وارد بحث کتاب شود. نکته اینجاست که بههیچوجه با یک کتاب ادبی سروکار نداریم، بلکه مشغول خواندن یک کتاب در مورد آینده و آیندهپژوهی و مدیریت شغلی آینده هستیم.
با وجود اینکه در کشورمان در این حوزه کتب بسیاری منتشر شدهاند اما این کتاب خیلی دقیق، حساس و ساده به این مسئله پرداخته است. نثر کتاب بسیار روان و تأثیرگذار است و همهٔ طیفها میتوانند از آن بهره ببرند.
نوشتار حاضر، حاصل نشست صمیمانه با این دو عزیز است که در آن به گپوگفت در خصوص خودشان و کتابشان پرداختهایم.
س: بانو شالبافیان، خوشآمدید. لطفاً خودتان را معرفی کنید.
ج: درود و خرمی بر همهٔ گرامیان.
سپاس از دوستان پر تلاش فرهنگی، در هر پست و موقعیت اعم از تولید محصول فرهنگی، و خبررسانی این فعالیتها که سالهاست در عرصهٔ فرهنگ این شهر تلاش میکنند.
راضیه شالبافیانم. با افتخار اهل شهر بهار هستم و دوستدار مردم خونگرم بهار. تعلق خاطرم به فرهنگ از داستان شروع شد. در دورهٔ نوجوانی، شیفتهٔ دنیای بیپایان و خیالانگیز داستان شدم و هنوز هم از آن لذت میبرم. طبیعتاً بعد از مدتی خواندن، هوس کردم که بنویسم. این گونه بود که به انجمن ادبی آیتاله بهاری راه پیدا کردم و در آن جا بسیار آموختم.
دانشگاه بوعلی سینا، فعالیتهای فرهنگی و هنری خوبی را ارائه میکرد که در دوران تحصیل، در اغلب آنها حضور داشتم. همهٔ اینها زمینهساز همسازی مادامالعمرم با هنر بودند، تا جایی که امروز به عنوان یک دوستدار فرهنگ و هنر در خدمت شما هستم.
س: آقای ترابی کمال، با سپاس از این که دعوت مصاحبهٔ ما را قبول کردید، لطفاً خودتان را معرفی کنید.
ج: سپاس از شما و موسسهٔ خاطرات مدادرنگی که سالهاست در مسیر حفظ و توسعهٔ فرهنگ این شهر قدم برمیدارید. همچنین سپاس از دوستان پر تلاش پایگاه خبری نشاط شهر و سایر مجموعههای خبری که زحماتشان ستودنی است.
محسن ترابی کمال هستم، حالا دیگر ۴۶ ساله شدهام و وقتی میخواهم در مورد گذشته حرف بزنم، احتمالاً باید لحن کهنسالانهای به خودم بگیرم، اما ظاهراً آنگونه که باید کهن از آب درنمیآید (خنده). در شهر بهار زاده شدهام و شیفتهٔ فصل بهار هستم. احتمالاً هر وقت از سال هم که از دنیا بروم در بهار دفن خواهم شد.
از سال ۷۳ در کنار دوستان پر تلاشی مثل خود شما و در خدمت اساتید گرانبهایی مثل مرحوم استاد سید فتحالله موسوی، مشغول آموختن در عرصهٔ ادبیات و فرهنگ بودهام و تا به امروز این تلاش متوقف نشده است. مدت زیادی در حوزهٔ شعر و ادبیات و مدتی نیز در عرصههای دیگر فرهنگ و هنر.
س: خانم شالبافیان، در این سالها بیشتر در چه حوزههایی مشغول بودهاید؟
ج: بنده فرهنگی و معلم هستم، بنابراین عمدۀ توجه من بر بچهها متمرکز بوده است. در تمام این سالها مشغول آن بودم که بتوانم بهترین مطالب را برای بچهها آماده کنم و در کنار درسهای رسمی مدرسه، مهارت ها و درسهای زندگی را با استفاده از ظرفیت هنر برای بچهها شیرین و جذاب کنم.
بخشی از این فعالیتها بر کتاب و توسعۀ فرهنگ کتابخوانی از طریق قصهگویی استوار بوده است. به دلیل علاقه ی شخصی به ادبیات دبیر محفل ادبی سیمرغ کتابخانه شهید باهنر می باشم که سالهاست بازخوانی متون کهن در این محفل توسط اساتید بزرگوار سرکار خانم عباسی و جناب آقای دکتر صفایی انجام می شود .
س: شما چطور آقای ترابی کمال، شما در این سالها چه می کردید؟
ج: بنده بخش زیادی از زمانم را به تحصیل گذراندم. چون باور دارم که دانش باید چهرۀ میانرشتهای به خود بگیرد تا راهگشا باشد، بنابراین در کنار تحصیلات رسمی، تا جایی که میتوانستم، در رشتههای دیگر هم سرک کشیدم و از اساتید مختلف آموختم و مشغول پژوهش بودم.
البته در کنار تحصیل و پژوهش زمان زیادی را هم مشغول تدریس بودم و این همراهی زیبا و دلنشین با دانشجویان باعث شد به پیروی از روش خوب خانم شالبافیان، از ظرفیتهای هنری برای برقراری ارتباط موثر با بچهها بهره ببرم. هر دوی ما در تلاش بودیم تا درسهای زندگی را که معمولا در سرفصلهای رسمی مدرسه و دانشگاه وجود ندارند یا خیلی ضعیف هستند را به دانشآموزان و دانشجویان منتقل کنیم.
س: ایدۀ این کتاب از کجا آمد؟
ج: ایدۀ اولیه از زمانی که آقای ترابی کمال مشاور کسبوکار ادارۀ کل کار بودند، ایجاد شد. در آنجا پدر و مادرها و خود مراجعین، خیلی وقتها از ایشان میپرسیدند که بهترین شغلهای سالهای اینده چیست که بچههای خودمان را به آن سمت هدایت کنیم؟
ما معمولا در منزل در مورد فضای کارمان با هم حرف میزنیم. آقای ترابی به دنبال جواب این سوال بود و من هم درگیر بودم. تا این که متوجه شدیم به دنبال جواب برای سوال اشتباه هستیم.
ما متوجه شدیم که پیدا کردن دقیق شغلهای موفق آينده امکانپذیر نیست. مراکز تحقیقاتی برجسته دنیا قبلا به این موضوع فکر کرده بودند و گزارشهای خوبی هم منتشر شده بود. از جمله سازمان بینالمللی کار ، مجمع جهانی اقتصاد، اندیشکدۀ آیندهپژوهی دانشگاه فونیکس و سایر موارد. آن موضوع را این گونه دیده بودند که؛ ما بادی چه مهارتهایی داشته باشیم تا در آینده برای هر شغلی آماده باشیم.
لطفا بفرمائید که کتاب چگونه نوشته شد؟
داستان نوشته شدن کتاب، خودش یک حکایت جذاب است که اتفاقا آن را در ابتدای کتاب ذکر کردهایم.
خلاصه ماجرا این است که این کتاب دو بار نوشته شده است. اولین بار آقای ترابی این کتاب را نوشت. خیلی سخت، قلمبه و ملالآور. وقتی قرار شد من اولین خواننده آن باشم، در همان ۱۰ صفحۀ اول، خواندن را رها کردم و اعلام کردم این کتاب را هیچ کس نمیخواند.
از این حرف خانم شالبافیان خیلی رنجیده شدم و کل کتاب را بردم و ساعت 21 در سطل زبالۀ کوچه انداختم تا هیچوقت نتوانم پیدایش کنم.
هر دویمان دست به کار شدیم، در یک کلاس فشردۀ خصوصی نویسندگی کودک و نوجوان شرکت کردیم و بعد از آن نشستیم و با هم از نو یک کتاب جدید نوشتیم.
س: مخاطب این کتاب کیست؟
ج: مخاطب اصلی کتاب افراد از سن 17 تا 25 سال هستند، اما خودمان اصرار داریم که قبل از خواندن این کتاب توسط دانشآموزان و دانشجویان، حتما پدر و مادرها این کتاب را بخوانند.
این که والدین کتاب را بخوانند، باعث میشود دیدگاه مثبتی نسبت به آینده پیدا کنند و بتوانند در هدایت فرزندان عزیزشان، بهتر عمل کنند.
س: این کتاب را چگونه بخوانیم؟
ج: ما نهایت تلاشمان را کردیم تا جایی که ممکن است متن ساده و بیپیرایه باشد. نمیدانیم چقدر موفق شدهایم، اما دریافت بازخورد از خوانندگان محترم تا کنون مثبت بوده است. به ویژه یک بازخورد که برایمان جذاب بود؛ یک پسر 9 ساله از کل کتاب فقط سه واژه را متوجه نشده بود.
لطفا کتاب را بر همان اساسی که تدوین شده، به ترتیب بخوانید. ما در این مورد زیاد فکر کردهایم و ترتیبی که وجود دارد، حاصل نظم درستی است.
س: برای جذابیت متن چه کردید؟
ج: خانم شالبافیان اصرار داشتند که فقط متن ساده نباشد و آن را با داستانها، خاطرهها و مثالهایی آراسته کنیم، که البته اتفاق افتاد.
آقای ترابی معتقد بودند که باید بتوانیم از مثالها و داستانهای ایرانی و تا حد امکان نزدیک به فرهنگ خودمان استفاده کنیم تا برای خواننده ملموس و پذیرفتنی باشد. این کار را کردیم، امیدواریم که مطلوب باشد.
س: سخن پایانی؟
ج: این کتاب پایان راه نیست، بلکه یک دریچه است به آغازی نو. به امید خدا برنامهی آیندهی ما نگارش جلد دوم این کتاب با موضوع ارايه راهکارهای عملی برای رسیدن به مهارت هایی که در جلد اول معرفی شده است.
تلاش ما این بوده که توجه مردم عزیزمان را به موضوع آینده، تغییراتی که رخ خواهد داد و آمادگی برای این تغییرات جلب کنیم. امیدواریم که خوب عمل کرده باشیم و اثر مورد توجه مردم قرار گرفته باشد.
در پایان، برشی از کتاب را برای آشنایی با کلام ونگاه نویسندگان میآورم:
ما عاشق این هستیم که بدانیم فردا چه اتفاقی برایمان خواهد افتاد. بشر از همان اول هم این طور بوده است. این نیاز شدید در بازار، عده ای آدم رند را به این فکر انداخته است که به این نیاز پاسخ دهند و تلاش کنند برای آن بازار عرضه داشته باشند. فالگیرها، کف بینها و رمالها همان آدم های رند هستند. البته آن ها نسخه کولی وار و ذلیل شده جادوگران و شمنهای عظيم الشأن قديم هستند که روزی بُرش کلامشان، رئیس قبیله و مردان قدرتمند را به لرزه میانداخت. قطعیت جویی یکی از شرطهای اصلی پذیرش پیشگوییهاست؛ اما واقعاً چه کسی میتواند به قطعیت بگوید که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد؟ «هیچ کس » این پاسخ را (جیمز دیتو) داده است. او یکی از صاحب نظران برجسته و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات آینده پژوهی است. دیتور قانون سه گانهای دارد که اصل اول آن این است: «آینده را نمیتوان پیش بینی کرد؛ زیرا آیندهای وجود ندارد.» آیندهای برای پیش بینی وجود ندارد؛ چرا که آینده به مرور زمان و بر اثر آنچه انجام میگیرد شکل میگیرد و ساخته میشود.
وقتی که در زندگی واقعی، روزمره حتی در ساده ترین آنها هیچ پیش بینی نمیتواند ادعایی برای قطعیت داشته باشد، در تمام این سالها آنهایی که به دروغ ادعا میکردند از آینده خبر دارند به انسانها چه میگفتند که میتوانستند آن ها را به قبول ادعای خودشان مجبور کنند؟
انسان دوست دارد از آینده خبر داشته باشد؛ اما نه به این معنی که به دنبال کشف عقلایی حوادث آینده باشد. انسان خبرهایی از آینده را دوست دارد که براساس عقایدش تصویری ارائه کند که در آن تصویر آرزوهایش برآورده شده باشند؛ پس بیشتر احساس است که این اشتیاق را هدایت میکند و نه عقل. آن آدمهای رند این موضوع را به خوبی میدانستند. آنها در طول سالهای طولانی خبری از آینده را به انسان فروختهاند که دوست داشته بشنود نه آنچه واقعاً اتفاق خواهد افتاد.
فکر میکنید اکنون که در قرن بیست و یکم هستیم این حرف های خُرافی به داستانها پیوسته است؟ فکر میکنید رفتن به سمت کف بینی و فال گیری سرگرمی است؟ اما آینده یک اشتیاق بیانتهاست برای آگاهی از یک فضای مه آلود. اگر یک کولی بیخانمان در خیابان ما را ببیند و بدون هیچ استدلال منطقی کمترین پیامی از آینده به ما برساند، با تمام وجود آن را باور می کنیم، به خاطرش اسکناس خرج میکنیم و با اشتیاق بسیار به دنبال بیشتر دانستن هستیم. اما امروز یک تغییر رخ داده است. امروز دانشمندان باهوش و برجستهای ظهور کردهاند که از یک طرف آن حرفها و ادعاها را رد میکنند و خرافات میدانند و از طرف دیگر شیوههایی علمی ابداع کردهاند که میتوانند درباره آینده حرف بزنند این افراد فال گیر و کف بین و رمال
نیستند، آنها دانشمندان آینده پژوهی هستند.
ایده، آمادهسازی و اجرا: سعید جلیلی هنرمند
( شاعر، نویسنده، فعال فرهنگی)
*نشاط شهر هیچ مسئولیتی نسبت به نظرات ندارد و نمایش نظرات دلیلی بر تائید یا رد آنها نیست
* در نظرات ارسالی دقت شود که در آن توهین و افترا به اشخاص نسبت داده نشود.
* نظراتی که مغایر با اصول نظام جمهوری اسلامی باشد نمایش داده نمی شود.